نه سیاست بدون روحانی، نه روحانیت سیاسی!!

رهبر انقلاب در دیدار اخیرشان با طلّاب و فضلای حوزه‌های علمیّه خراسان شمالی، مطلب مهمی را پیرامون نسبت حوزه‌های علمیه با انقلاب و نظام اسلامی بیان داشته و با توجه دادن به امکانات و شرایط مطلوبی که نظام اسلامی برای تبلیغ و تدریس و بیان معارف اسلامی در اختیار روحانیون قرار داده است فرمودند:

«نظام اسلامى یک چنین خدمتى به ما معمّمین و روحانیون کرده، مگر می‌توانیم خودمان را کنار بگیریم؟ این که یک آقایى در یک گوشهاى عبایش را بکشد به کول خودش، بگوید من به کارهاى کشور کار ندارم، من به نظام کار ندارم، افتخار نیست؛ این ننگ است. روحانى باید از وجود یک چنین نظامى که پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامى است، با همه ى وجود استقبال کند. مراجع تقلید کنونى، مکرر متعددىشان به بنده گفتند که ما تضعیف این نظام را به هر کیفیتى حرام قطعى می‌دانیم ....... حالا یک معممى یک گوشه اى بیاید خودش را از نظام کنار بگیرد؛ بهانه هم این است که ما فلان انتقاد را داریم. خیلى خُب، صد تا انتقاد داشته باش؛ دویست تایش به خود ما عمامهاىها وارد است. مگر به ما انتقاد وارد نیست؟ ....... حوزه هاى علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند، براى نظام کار کنند، براى نظام دل بسوزانند، در خدمت تقویت نظام حرکت کنند؛ و این درست عکس آن چیزى است که سیاست سرویسهاى امنیتى انگلیس و آمریکا و اسرائیل و دیگران و دیگران دنبال می‌کنند .......... اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است. معناى حرف من این نیست که حالا همه باید از روز اول بیایند در مشاغل نظام کار کنند؛ نخیر، باید درس بخوانید .......... نظام، مرتبط و متصل و همزاد است نسبت به روحانیت»
 نکته مهمی که درخصوص بیانات مزبور می‌توان اشاره کرد اینست که رهبر معظم انقلاب درواقع روحانیت را از مسؤولیت‌گریزی و بی‌تفاوتی اجتماعی برحذر داشته و وظیفه ایشان را در برابر نظام و حکومت یادآوری نموده‌اند. این عاقلانه و منصفانه نیست که یک طبقه اجتماعی ، مزایا و منافع بسیاری را بواسطه نظام اسلامی به‌دست آورد ولی خود را طلبکار نظام بداند.
حق این است که روحانیت، اصل نظام اسلامی را ـ با وجود نقایص بسیار فراوانی که دارد ـ بپذیرد و آن را تأیید نماید و در عین حال خود را مأمور به ارائه انتقادات سازنده و راهکارهای خلاقانه و بدیع بداند.
حمایت از انقلاب و تلاش در راه اصلاح معایب و بهبود وضع موجود، وظیفه و رسالت همه اقشار جامعه و از جمله روحانیت است. تأکید می‌کنم این یک «وظیفه» شرعی و وجدانی است، و رابطه طبیعی بین روحانیت و حکومت نیز همین است : پذیرش، تأیید و حمایت و در عین‌حال نظارت، انتقاد و تصحیح.
اگر وجه اول این رابطه طبیعی (یعنی پذیرش، تأیید و حمایت از نظام اسلامی) نادیده انگاشته شود، شبهه رواج سکولاریزم در حوزه‌های علمیه تقویت می‌شود ـ همانگونه که رهبر انقلاب فرمودند ـ و اگر وجه دوم این رابطه طبیعی (یعنی نظارت، انتقاد و تلاش برای تصحیح معایب و بهبود وضعیّت) مغفول واقع شود، شائبه «اسلام حکومتی» قوت خواهد گرفت.

روحانیت از یک سو نباید خود را قشری غیرمسئول و غیرپاسخگو و منفعل در برابر شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه بداند که فقط باید بنشیند و درس بخواند و درس بگوید و ...... (همانگونه که علمای بزرگوار گذشته هرگز چنین نبوده‌اند) و از سوی دیگر نباید خود را در تیول حکومت و حکومت‌مردان و وامدار آنان قرار داده و توجیه‌کننده شرعی !!! اعمال و کردار آنان باشد (همانگونه که برخی از معمّمین امروزی چنین کرده‌اند).

اگر فرض اوّل اتفاق بیفتد ـ یعنی حوزه علمیه شیعه دچار سکولاریزم گردد ـ هم روحانیت به قشر کم‌خاصیتی تبدیل خواهد شد که تأثیرگذاری اندکی در اجتماع خواهد داشت، هم استکبار جهانی که بازیگردان اصلی عرصه سیاست بین‌الملل است با کنار رفتن یک مانع بزرگ و مؤثر ـ یعنی روحانیت شیعه ـ بستر را فراهم‌تر دیده و طغیان و سرکشی‌اش را افزون‌تر خواهد کرد؛ و هم با تنزّل شأن و درجه دین از یک «برنامه راهبردی جامع و ابدی جهت اداره زندگی فردی و اجتماعی انسان» به یک «برنامه فردی غیرحقیقی، منحرف و کم‌خاصیت» به جایگاه حقیقی و قدسی دین ضربه اساسی وارد خواهد شد.
و اگر فرض دوم اتفاق بیفتد ـ یعنی حوزه علمیه شیعه، اسیر پارادایم منحوس «اسلام حکومتی» گردد ـ روحانیت شیعه که در طول تاریخ به حق‌گرایی، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی معروف بوده است به قشری وابسته، جیره‌خوار، بریده‌ی از مردم، ناتوان از دیدن واقعیت‌ها، مزدور و آلت دست قدرتمندان و سیاست‌بازان تبدیل خواهد شد و این هم یعنی مرگ روحانیت. ضمن آنکه این حالت دوم از حالت اول چه‌بسا خطرناک‌تر هم هست. زیرا در وجه اول، اعتقاد مردم به قدسیّت و آسمانی بودن دین ـ ولو دین حدّاقلی و تنزّل‌یافته ـ  محفوظ می‌ماند ولی در وجه دوم، دین در منظر افکار عمومی، نه موجودیّتی قدسی بلکه وسیله‌ای دست‌ساز حکومتمردان و قدرت‌مندان در تحمیق و استثمار مردم و درواقع افیون توده‌ها جلوه خواهد کرد (به عبارت دیگر اساس دین و هویتش زیر سؤال خواهد رفت).

به نظر من، مسأله امروز روحانیت شیعه در ایران در تعیین رسالت و پایگاه اجتماعی‌اش، یافتن جایگاه خویش در طیفی است که یک سر آن «اسلام حکومتی» و سر دیگر آن «سکولاریزم» است.
حلّ این مسأله از یکسو نیاز به یک بینش منطقی دارد و از سوی دیگر نیازمند ترجمه دقیق آن مبانی به یک ساختار اجرایی مناسب و متناسب است

علیرضا شهبازی- قائم مقام واحد تشکیلات